بخوان غم نامه ام را بعدمرگم
خرابم گیج وگنگم دست وپابند
من و شیدایی وغوغای پیوند...
پشیمانی دگر سودی ندارد
بهای خستگی هایم بگو چند؟
اگرعطار باشم درره عشق
به هرجا میروم الا سمرقند
ندارم طاقت دوری ولیکن
چگونه میشود از عشق دل کند؟
به هرکس طعنه میزد منطق من
که دلداده نباشد لایق پند
رها از آتش عشقت شدم تا
بیافتم هرطرف مانند اسپند
بخوان غم نامه ام را بعدمرگم
که پابند توباشد باتو خرسند....